زندگينامه

سالها با عشق فراوان از بچگي جوياي هنر بخصوص نقاشي بودم ..... در آنسالها توجه زيادي به هنر براي ادامه تحصيل نبود ... و آن را رشته مهمي نميدانستند و بايد در جوياي تحصيل در رشته اي بود كه درآمد پولي در ان باشد و با توجه به اينكه در خانواده اي بزرگ شدم كه بايد گوش ميكردم .... من را براي تحصيل به لندن فرستادند و منهم مثل بچه هاي خوب دوره بازرگاني و سكرتري را خواندم و برگشتم و كار كردم.... ولي هميشه لحظه اي هم هنر از جلوي صورت من محو نميشد

عشق به زبان فرانسه و هنر نقاشي .... تقاضاي ويزاي دانشجويي از فرانسه كردم و همزمان با انقلاب ايران دعوتنامه من آمد و به فرانسه آمدم.... سن من ديگه به بچه هاي مدرسه اي نميخورد... با كوشش بسيار زياد بعد از يادگيري زبان فرانسه در سوربن خودم را بايد آماده كنكور در مدرسه

École nationale supérieure des arts appliqués et des métiers d'art

خيلي خيلي زياد ميخواستم موفق شوم.... در آن زمان در اين مدرسه و رشته اي را كه من دوست داشتم ٥ خارجي ميگرفتند

منهم كه اينقدر تلاش كردم و خوشبختانه وارد اين مدرسه شدم

 

پس از پايان تحصيل كار كردم در زمينه رشته خودم و نمايشگاهايي برگزار كردم

ولي هميشه در درون من يك شور و هياهوي ديگري بود كه هنوز پيداش نكرده بودم.. كار ... نمايشگاه .... من را راضي نميكرد،،!

دوران زندگاني و ازدواج هم مدت طولاني زيادي من را از هنر دور كرد...

 

به دست سر نوشت و خواسته خودم ..... همراه هميشگي خودم را پيدا كردم كه از آن موقع ببعد همه چيز را مديون او هستم

دوست و همسفر و همراه من jean Vieille ... او چشمان من دوباره در راه هنر به اين دنيا باز كرد... زحمات خيلي زيادي براي من كشيد گويي خداوند اورا مأمور كرده است براي من ..... عشق به او و زندگي در من روز به روز زيادتر شد

 

ديگه نقاشي و نمايشگاه هدف من نبود.... هدفم بزرگترتر شده بود..... دنبالش ميگشتم ...... اينقدر دنبالش گشتم .........

كه از طريق Facebook پيدايش كردم......

 

در نهان ده كوچكي در مازندران به اسم كوتنا..... جلال مشمولي ...... يكبار ديگر خداوند مأمور ديگري  چون اين انسان وارسته كه  براستي انساني والا و دنياي عشق و معرفت و انسان دوستي را به نهايت رسانده است آشنا شدم...... 

 

همه چيز عوض شد..... خودرا در سفر و حذر و كوهها و دشتها پيدا كردم دركنار بچه ها و انسانهاي دوست داشتني روستاها كه به راستي چقدر من از آنها چيز ياد گرفتم كه سالها بود يادم رفته بود.

 

امروز خوشحالم كه در اين انجمن بزرگ  ... هنر در روستا .....در كنار جلال مشمولي و دوستان هنرمند وابسته به اين انجمن فعال هستم

 

به اميد روزي كه روستايي ها ... روستا و آبادي خويش را ترك نكند، و ما شهر نشينان به آنجا برويم

 

اينهم زندگي نامه مختصر  من

 

در آخر بايد بگويم همه چيزم را مديون مادرم هستم كه هميشه با عشقش من را از راه دور حمايت ميكرد و امروز كه او در كنارم نيست.... قلب من را بچه هاي روستا  و مادران و پدران اين روستاها و همچنين  لطف و محبت عزيزاني كه هيچوقت تنهايم نگذاشتند پر ميكند.

 

گالري رنگانه هدفش به ردوبدل هنر اعم از نقاشي و كاردستي روستاها و اهميت آن ميباشد  در سراسر جهان

 

من هيچ كسي نيستم

انسانها را دوست دارم

  به هر شكل و زبان و رنگ و موسيقي در هر گوشه اي از اين دنياي رنگارنگ

و گالري رنگانه نقطه كوچكي در اين دنيا رنگارنگ است

 دوستتان دارم

 سهراب سپهري نقش بسيار مهمي را در سراسر زندگي من داشته

از سن ١٢ سالگي با نوشته ها و نقاشيهاي او آشنا شدم.... خيلي زياد هم اورا تقليد كردم و به او واقعا افتخار ميكنم

دوست هميشگي من است ... با اشعار او بيدار ميشوم و با اشعار او ميخوابم

 

دلم را برايتان گفتم..... غلط و اشتباهات من را ببخشيد

نظرات اخیر